{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
يكى از بزرگان را به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جميلش مبالغه می کردند. سربرآورد و گفت : من آنم که من دانم.
بدن انسان میتونه تا 45واحد درد رو تحمل کنه. اما زمان تولد. یک مادر تا 57واحد درد رو احساس میکنه. این معادل شکسته شدن همزمان 20استخوانه! مادرتون رو دوست داشته باشین… قدرشو بدونین…
سلامتی اعدامی که جرم رفیقشو گردن گرفت....بالای چوبه ی دار ازش پرسیدند حرف اخرت چیه؟؟ گفت:به رفیقم بگین از این بیشتر از دستم بر نیومد....:-( بززن لایکووووو....
از افتخارات ِ مادربزرگم اینه که دووس پسر نداشته خب وقتی در سن ۱۰ سالگی ازدواج کردی دلت می خواسته دووس پسر هم داشته باشی؟
شاعری تازه کار که تظاهر به احساس می کرد گفت: دلم از آدمیان گرفته است....! بهلول گفت: پس برو با " همنوعانت " بشین....!
مادری میگفت :تنهایی یعنی هجوم یکباره ی دردها...
ماجراهای بهلول "احمق تر" روزی خلیفه از بهلول پرسید:تا به امروز احمق تر از خود دیده ای؟! بهلول گفت:نه والله!این اولین بار است که می بینم!
ماجراهای بهلول "نزدیکترین راه" شخصی به بهلول گفت میخواهم از کوهی بلند بالا بروم،میتوانی نزدیکترین راه را به من نشان بدهی؟! بهلول گفت:نزدیکترین و آسان ترین راه نرفتن بالای کوه است!
ماجراهای بهلول "بهلول حاکم" روزی وزیر خلیفه با تمسخر به بهلول گفت:خلیفه تورا حاکم به سگ و خروس و خوک نموده است! بهلول پاسخ داد:پس از این ساعت قدم از فرمان من بیرون مگذار که تو رعیت منی!
ماجراهای بهلول "الاغ" بهلول پای پیاده بر راهی میگذشت،قاضی شهر او را دید و گفت:شنیده ام الاغت سقط شده بهلول! بهلول گفت:تو زنده باشی!یک موی تو به صدتا الاغ من می ارزد!
ماجراهای بهلول "دوستی نسیه" خلیفه از بهلول پرسید:دوست ترین مردم نزد تو کیست؟! گفت:اگر من شکم تورا سیر کنم مرا دوست داری؟! بهلول گفت:دوستی به نسیه نمی باشد!!!
جلال(امیر جعفری):چقدر گفتم زیاد لی لی به لالای زن نباید گذاشت زن و دختر تا بابا آب داد و حسنک کجایی خوند بسشه دیگه دارا انار دارد زیادیه.سرخی انار حواسشو پرت می کنه! میوه ی ممنوعه-حسن فتحی
روزی دختری جندموی سفید روی سر مادرش دید واز اوپرسی مامان چرا ماهای توسفید میشود مادر جواب داد هرموقع توکاربدی انجام دهی یک موی من سفید می شود دختر گفت هالا(حالا) می فهمم چرا موهای پدربزرگ همگی سفیده
بچه ها شما هم وقتی ماماناتون میخوان شما رو از خواب بیدار کنن با بالشت میزنن به صورتتون و کتکتون میزنن یا فقط مامانه من اینطوره بقرآن بالشتو میگیره میزنه به سرو صورتم ، سیلی میزنه که بیدار شم !!!
دست هایت:سینیِ نقره ی نور...اشکهایم:استکانهای بلور...کاش استکانهایم را...توی سینی خودت میچیدی...کاش اشک مرا میدیدی...
دماغش را عمل كرد، حالا به جای اون دماغ گنده یه دماغ كوچولوی سربالا داشت، دو روز بعد از گرسنگی مرد، مادرش صد دفعه بهش گفته بود كه عمل جراحی بینی مخصوص آدماست نه فیل ها!
يكى از بزرگان را به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جميلش مبالغه می کردند. سربرآورد و گفت : من آنم که من دانم.
بدن انسان میتونه تا 45واحد درد رو تحمل کنه. اما زمان تولد. یک مادر تا 57واحد درد رو احساس میکنه. این معادل شکسته شدن همزمان 20استخوانه! مادرتون رو دوست داشته باشین… قدرشو بدونین…
سلامتی اعدامی که جرم رفیقشو گردن گرفت....بالای چوبه ی دار ازش پرسیدند حرف اخرت چیه؟؟ گفت:به رفیقم بگین از این بیشتر از دستم بر نیومد....:-( بززن لایکووووو....
از افتخارات ِ مادربزرگم اینه که دووس پسر نداشته خب وقتی در سن ۱۰ سالگی ازدواج کردی دلت می خواسته دووس پسر هم داشته باشی؟
شاعری تازه کار که تظاهر به احساس می کرد گفت: دلم از آدمیان گرفته است....! بهلول گفت: پس برو با " همنوعانت " بشین....!
مادری میگفت :تنهایی یعنی هجوم یکباره ی دردها...
ماجراهای بهلول "احمق تر" روزی خلیفه از بهلول پرسید:تا به امروز احمق تر از خود دیده ای؟! بهلول گفت:نه والله!این اولین بار است که می بینم!
ماجراهای بهلول "نزدیکترین راه" شخصی به بهلول گفت میخواهم از کوهی بلند بالا بروم،میتوانی نزدیکترین راه را به من نشان بدهی؟! بهلول گفت:نزدیکترین و آسان ترین راه نرفتن بالای کوه است!
ماجراهای بهلول "بهلول حاکم" روزی وزیر خلیفه با تمسخر به بهلول گفت:خلیفه تورا حاکم به سگ و خروس و خوک نموده است! بهلول پاسخ داد:پس از این ساعت قدم از فرمان من بیرون مگذار که تو رعیت منی!
ماجراهای بهلول "الاغ" بهلول پای پیاده بر راهی میگذشت،قاضی شهر او را دید و گفت:شنیده ام الاغت سقط شده بهلول! بهلول گفت:تو زنده باشی!یک موی تو به صدتا الاغ من می ارزد!
ماجراهای بهلول "دوستی نسیه" خلیفه از بهلول پرسید:دوست ترین مردم نزد تو کیست؟! گفت:اگر من شکم تورا سیر کنم مرا دوست داری؟! بهلول گفت:دوستی به نسیه نمی باشد!!!
جلال(امیر جعفری):چقدر گفتم زیاد لی لی به لالای زن نباید گذاشت زن و دختر تا بابا آب داد و حسنک کجایی خوند بسشه دیگه دارا انار دارد زیادیه.سرخی انار حواسشو پرت می کنه! میوه ی ممنوعه-حسن فتحی
روزی دختری جندموی سفید روی سر مادرش دید واز اوپرسی مامان چرا ماهای توسفید میشود مادر جواب داد هرموقع توکاربدی انجام دهی یک موی من سفید می شود دختر گفت هالا(حالا) می فهمم چرا موهای پدربزرگ همگی سفیده
بچه ها شما هم وقتی ماماناتون میخوان شما رو از خواب بیدار کنن با بالشت میزنن به صورتتون و کتکتون میزنن یا فقط مامانه من اینطوره بقرآن بالشتو میگیره میزنه به سرو صورتم ، سیلی میزنه که بیدار شم !!!
دست هایت:سینیِ نقره ی نور...اشکهایم:استکانهای بلور...کاش استکانهایم را...توی سینی خودت میچیدی...کاش اشک مرا میدیدی...
دماغش را عمل كرد، حالا به جای اون دماغ گنده یه دماغ كوچولوی سربالا داشت، دو روز بعد از گرسنگی مرد، مادرش صد دفعه بهش گفته بود كه عمل جراحی بینی مخصوص آدماست نه فیل ها!
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}